آخر من که نمیتوانم با زبالهها سر کنم!من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آن قدر که تا به حال نه چیزی را بازیافت کردهام و نه از وسیلههای بازیافتی استفاده کردهام. آخر من که وقت اضافی برای این کارها ندارم!
من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آنقدر که تا به حال به کسی که درختها را از بین میبرد و یا به طبیعت آسیب میرساند، چیزی نگفتهام. آخر من که نمیتوانم آدمها را به زور تغییر دهم!من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آنقدر که همیشه در مهمانی و سفر از لوازم یک بار مصرف استفاده میکنم. آخر من که نمیتوانم نگران همه چیز باشم!من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آن قدر که تا به حال زبالههای خانهمان را تفکیک نکردهام. آخر چه کسی این کار را میکند که من دومیاش باشم؟
من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آنقدر که تا به حال هیچ گیاهی را در کوچه و خیابان و حتی خانهمان نکاشتهام. آخر این کارها که وظیفه من نیست!من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آنقدر که وقتی به غار دیدنی شهرمان رفته بودم، تکه بزرگی از سنگهای آهکیاش را با خودم به خانه آوردم. آخر باید به همه نشان بدهم کجا بودهام!من زمین را دوست دارم، خیلی زیاد! آنقدر که تا به حال یک بار هم به غرفههای بازیافت محله که کاغذهای باطله را تحویل میگیرند، مراجعه نکردهام. آخر چهار تا کاغذ که به جایی نمیرسد!
باور کنید! من زمین را خیلی دوست دارم!